شعر در مورد
مبعث پیامبر ،شعر در مورد بعثت پیامبر،شعر در مورد مبعث پیامبر،شعری در
مورد بعثت پیامبر،شعر در مورد مبعث رسول،شعر کودکانه در مورد مبعث
پیامبر،شعر در مورد مبعث حضرت رسول،شعر درباره بعثت پیامبر،شعری در باره
مبعث پیامبر،شعر زیبا در مورد مبعث پیامبر،شعر کوتاه در مورد بعثت
پیامبر،شعری درباره بعثت پیامبر،شعر کوتاه درباره بعثت پیامبر،شعر درمورد
مبعث پیامبر،شعر کوتاه در مورد مبعث پیامبر
![شعر در مورد مبعث پیامبر شعر در مورد مبعث پیامبر](http://img.bisms.ir/2018/03/mabas-payambar.jpg)
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد مبعث پیامبر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
الا اى باده نوشان بعثت آمد
ز ملان مى کشى و عشرت آمد
آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند
با اشعه رنگِ دلها را شهابی میکند
این چه دریائیست اعجازی حسابی میکند
چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند
خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است
کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش
آشنا غار حرا با نغمهی هر سجدهاش
بوتههای این بیابان گوئیا در سجدهاش
میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش
کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد
هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد
بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید
گوش باشید که آوای خدا می آید
بوی عطر از نفس باد صبا می آید
نفس باد صبا روح فزا می آید
پیک وحی است که در غار حرا می آید
به محمد ز خداوند ندا می آید
ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید
گوش های شنوا حکم خدا را شنوید
گوشه غار حرا
هست مشغول نماز
می شود درهای عرش
سوی او آهسته باز
غار را پر می کند
ناگهان فرمان وحی
با طراوت می شود
قلبش از باران وحی
باز می گردد به شهر
بر لبش پیغام دوست
می رود تا پر کند
شهر را از نام دوست
عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک
خواجه لولاک سلام علیک
بعثت رسول اکرم مبارک
گشت مبعوث آن که عالم زنده شد از کیش او
از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید
از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید
یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید
صوت اقرأ بسم ربک مى رسد بر گوش جان
یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید
بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش
فانى اصحاب شیطان رجیم آمد پدید
سید امى لقب بر دست قرآن مى رسد
یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید
فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد
آن که گردد ز اعجازش دو نیم آمد پدید
تویی هم مصطفی و هم محمد
تو را در آسمان نامند احمد
تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی
تو عیـن رحمـه للعـالمینی
تو اکـنـون شهــر علــم و اجتهادی
تو رب النوع شمشیر و جهادی
تو خورشیدی شدی در گوشه غار
بر نور تو شد خورشید و مه تار
بتـاب و روشنـی بخش جهان باش
مـهـین پیغـمبر آخر زمان باش
عید پیامبری رسول خدا مبارک
از بعثت او جهان جـوان شد
گیتـى چو بهشـت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
مهدی بیا که عید اعظم پیغمبر است
این بعثت محمد و تبریک حیدر است
در اهتزاز پرچم قرآن هل اتی
تا موسم ظهور بدستان رهبر است
امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست
مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست
اقرأ باسم ربک یا ایهاالرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست
لات و هبل برای تو تعظیم کردهاند
وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست
خورشید و ماه بین دو دست تو دل خوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست
بعد از هزار سال دگر میشناسمت
وقتی که جای جای دلم رد پای توست
فریادتان تمام زمین را گرفته است
امروز هر چه میشنوم از صدای توست
بیشتر بخوانید :
بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
حکم توحید به ما و به شما می گویند
همگی با نفس روح فزا می گویند
بشریت چه نشستی که مسیحت آمد
حکم توحید به آوای فصیحت آمد
یا محمد با کتاب آسمانی آمدی
یا محمد با پیام مهربانی آمدی
دین تو راه نجات از ظلمت است
یا محمد جان من قربان تو
شد چراغ راه من قرآن تو
جهان بهشت وصال محمد است امشب
چراغ ماه، بلال محمد است امشب
زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور
خدیجه محو جمال محمد است امشب
امشب که شب بعثت احمد باشد
مشمول همه عطای سرمد باشد
یا رب چه شود طلوع فجر فردا
صبح فرج آل محمد باشد
نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زد
باغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد
چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بود
چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا
صد ملک با بالهای سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشمها را خیره کرد
تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف
سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود
گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد
این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است
این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است
این نجات همه در دامن موج خطر است
این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است
پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است
تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است
چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد
تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد
در 27 رجب ، رسیده عید مبعث
تو جشنهای این روزا،خوش میگذره به هر کس
محمد شده پیامبر ، درون غار حرا
جبرئیل به او می گوید بخوان به نام خدا
می ترسید و می پرسید من هیچ سواد ندارم
یک چوپان فقیرم ، من هیچ پولی ندارم
حالا تو با سواد شدی ، تو آخرین رسولی
معصوم و خیلی خوبی ، از گناهان به دوری
تو بهترین پیامبر خدایی ، خاتم انبیائی
تو بهترین فرشته زمینی ، محمد امینی
با اینکه تو یتیمی ، پدر عالمینی
با اینکه تو فقیری ، در اخلاق بهترینی
آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید
گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید
روح گردید و از آن روح مطهر شنوید
همه با هم سخن خالق داور شنوید
بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید
همه را با هم در عدل برابر شنوید
دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد
اهل عالم همه آماده که اسلام آمد
هنگامه عید است و پر است از برکات
آمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
از سالها عزیمت
گویا که آمدی تو!
سردی ز چیست آخر؟
میلرزی از چه احمد؟
این بار آمدی تو!
این بار گو چه دیدی
در حال روزهداری
وقت نماز آری؟!
این بار گو چه دیدی؟!
این بار آمدن نیست
این بار فرق دارد
انگار رفتنی شد
چشمان برق بارد
انگار آشنایی میخواندت محمّد
میگویدت صدا با
آرامشی مؤثر
برخیز ای محمّد
یا ایها المدثر
عید آزادی زن های اسیر است امروز
عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز
دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز
بشریت را فرمان خطیر است امروز
حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز
جاودان باد چراغی که منیر است امروز
ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»
همه گویند «ولا قوه الا با ا…»
تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور
تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور
با من امروز بخوانید همگی این منشور
منجی کل جهان آمده با مشعل نور
عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور
تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور
دور دختر کشی و جهل به پایان آمد
سر تسلیم بیارید که قرآن آمد
مبعث پیغمبر است بس شادی است
محضر عاشق حرف بس عالی است
جشن پیغمبر رسول خاتم است
عشق بر دلها حصول عالم است
مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز
کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز
یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز
خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز
بشریت را با مکتب توحید بساز
سر این رشته دراز است دراز است دراز
خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی
سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی
ای دل و روح هراسان شب عید است بیا
طائر روضه ی رضوان، شب عید است
بیاشب میلادی قرآن شب عید است بیا
که شب حاجت و غفران شب عید است بیا
تارهم حلقه زدو حافظ جانش می شد
وخود خالق دادار،،،میزبانش می شد
ای به راه تو تمامی ملل را دیده
ای که جبریل امین دور سرت گردیده
ای به قلب بشر از غار حرا تابیده
ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده
ای سحاب کرمت بر همگان باریده
خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده
چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست
منجی کل بشر دین علی پرور توست
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند
فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند
روزی آید که همه خلق مسلمان توأند
خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند
سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند
پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند
عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود
به تولای علی دین تو تکمیل شود
قول سنگین مرا حمل کن ای مزمل
صد تبارک که رسالت بتو نک مکمل
مژده دادند به هم اهل همه ارض وسما
هر دو وامانده معنای “محمد از ما”
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
تو و آل تو چراغان هدایید همه
چارده آینه از وجه خدایید همه
چارده صورت توحید نمایید همه
چارده قبله ی ارباب دعایید همه
چارده نوح به طوفان بلایید همه
چارده مهر عیان در همه جایید همه
چارده طور به سینای وسیع دلها
چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها
زمین محله اصحاب آسمان شده بود
زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود
در آن دمی که تمام فضای غار حرا
پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
بیشتر بخوانید :
عزت امت تو در گرو وحدت توست
وحدت امت تو پیروی از عترت توست
طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست
در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست
تا خدایی خداوند به پا دولت توست
شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست
شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده
شیعه در غار حرا با تو علی را دیده
بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست
بعثت سوم او واقعه ی عاشوراست
پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست
شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست
به خدایی خدایی که جهان را آراست
شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست
شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است
«میثما» شیعه همان میثم تمار علی است
به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد ، اللهم صل علی محمد . . .
جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی . . .
نور عترت آمد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام
رگ رگم پیغام احمد میدهد
سینهام بوی محمد میدهد . . .
جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی . . .
در حرا نور وحی پیچیده؛اقرابسم…تن زمین لرزید
آسمان تکه تکه جاری شد ؛بر زمان وسعت خدا بارید
اضطرابی شگرف پیچیدش؛بارالها نمی توانم آه
یا محمد بخوان به نام خدا؛لااله بگو که الا الله
شهپر وحدت ببال کبریای مصطفی
صوت و آواز ملایک از نوای مصطفی
او سبق جوید ز روح القدس در معراج عشق
ساکنان عرش مَست از کبریای مصطفی . . .
نورانی و زیباست،همه روی محمد
خاتم شده ازبهره خدا، سوی محمد
نوری است ،به رخساره ی دلدار
دل داده به سویش ،وفا کوی محمد . . .
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیرهشد دیو تباهی
چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
سرحلقه عشاق به عالم، احمد
یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر نگشت وجود
پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا
ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ . . .
یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری . . .
مبعث پیغمبر است بس شادی است
محضر عاشق حرف بس عالی است
عید سعید مبعث ، برپیروان مبارک
مبعث نور اقدس ، برعاشقان مبارک
به مبعث شد جهان را نو ز رحمت
ز رحمت روز مبعث شد به حکمت
ز عید مبعث از شادی چه مستیم
صلوات بر محمد می فرستیم
نور ماه منیر احمد محمـود خاتم الاانبیا احمـد محمود
بر گزیده شده احمد محمود تا شود رهنمااحمد محمود
“قنـــاری” شـاد شـد از عیـــد مبعث
ز طبعش شعــــر شادیهــا روان شد
ستاره بود و مَهِ تابناکِ عالم شد
نگین حلقۀ خلقت برای آدم شد
شبی به گاهِ تلالؤ درآسمان حرا
بشیرعرصۀ نور ودلیلِ خاتم شد
جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی
عید اسـت عید مبعث* تا تو به خود بیایی
در خـویـشـتـن بیــابـی آن گـوهــر الـهـی
مبارک بادبوفضل عید مبعث
خدا اورا جمیع الانبیا گفت
امروز حراء مأمن گل گشت خدا خواست بخوان
فرمود احـــــــــد محمد این ذکر خداست نیک بدان
درجهل مرکبند این شهر و دیار، ای محمد برخیز
برخیز ندا دهد به خـــــدا حسن کــــلام است قرآن
بخوان بنام آن ستاره که خورشید شد
بخوان بنام آن آفتاب که عالمتاب شد
بخوان بنام آن کوه که سرافراز شد
بخوان بنام آن که مخزن الاسرار شد
شادی و صفا به عید مبعث یاران.
بر هر دل و بر “کمانه” واجب باید
بـلرزه در افتـاد، صُلب غـار حــرا، بـنـام محمّــد
ز پیـام وحی جبرییـل، ز جانب حق برای محمّــد
بعثـتــش بُـود ، نـویـــد بشــارت ، بــرعـالـم
صبو بشکست و، صبوء برحق شد با نام محمّـد
ز بعـثـتـش، بر انگـیخـت خــرد در عــالــم
بفـرجام آمد روز قساوتها، با لــوای محمّــد
گسترده بود تابوت خرافات برعالم، بَسکه تـلخ
ممکن نبود بـر چیدنـش، مگـر با لـوای محمّـد
چه کرامتها قربانی نَگشت بـر، تنـدیـس بُـتـان
چه بسیاران بسوخت دختر،به جفا،درغیاب محمّـد
میم مبعث هست مشتی آهنین
بر دهان یاوه گویان در زمین
بیامدش چو ندا از خدای جانانم
بخوان به نام خدایت مُحمّدم، جانم
باردیگرسخن ازغارحرا میگویم
سخن از آیه قرآن خدا میگویم
غارهم مست شد ازآیه قرآن خدا
بت وبتخانه هراسان شدوحیران صدا
غارمیگفت خوشابرمن و براحوالم
من زهمراه پیمبرزخدا میخوانم
من چهل روز پذیرای محمد بودم
میزبان وصی خالق صرمد بودم
بیشتر بخوانید :